جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

داستان 4: که عشق آسان نمود اول

الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها

شاید با خودتون بگید چه شانسی آوردی یه کار راحت و بی رقیب گیرت اومد و تو هم زدی تو گوشش

یه مغازه گرفتی برای فروش کارتن خالی و بعدش جلوش مردم صف کشیدن و درخواست کارتن نو میکردن

تو هم گونی گونی پول پر میکردی و حالش رو میبردی

کاش ما هم از این دایی ها داشتیم

ولی واقعیت این نبود کار بی رقیب وقتی ساده هست که بقیه بدونن کارت چیه !

درسته که 28 سالم بود ولی متاسفانه یه بچه محصل بودم که به جز درس خوندن کار دیگه ای انجام نداده بودم البته آدم بی عرضه ای نبودم و کلی کار عملی و دوره کاربردی در حین تحصیل رفته بودم ولی همش در زمینه ی رشته کشاورزی بود نه چیز دیگه ای.

از کار آزاد سر رشته ای نداشتم و به قولی از مرحله خیلی پرت بودم.

وقتی تصمیم به این کار گرفتیم پائیز بود و تو اون سال فصل پر رونق اسباب کشی گذشته بود، پس به توصیه آقایون توی چندتا دوره کوتاه مدت در زمینه های مختلف بازاریابی و روشهای کار در زمینه های اقتصادی ثبت نام کردم.

یک دوره متنوع در زمینه نبوغ مالی تو دانشکده کار آفرینی دانشگاه تهران بود که به صورت کلی راجع به بازار آزاد بود و از کارآفرینی تا بورس و بازار طلا و غیره اساتید مجرب و کارکرده تو هر زمینه ای کلاس داشتند، خیلی جالب بود و دید من رو کاملا باز کرد.

یک دوره حرفه ای بازاریابی هم تو یک موسسه تخصصی آموزش مدیران به اسم آریانا رفتم که این یکی خیلی خنده دار بود ماجراش !

موسسه آریانا دعوتنامه این دوره رو برای آقایون فرستاده بود. اونها وقت نداشتند گفتند تو برو. جلسه اول همه شروع کردند به معرفی خودشون، آقای فلانی مدیر عامل کارخانه آناتا، آقای بهمانی مدیر فروش چای شهرزاد، آقایون و خانومها از گروه صادرات بستنی میهن، مهندس از بخش قراردادهای برج میلاد، دکتر از بخش توسعه کارخانه داروسازی و … خلاصه همه در رده مدیران رده بالای شرکتهای خفن، نوبت به من رسید، من هیچ، من نقطه در دوردست، مونده بودم چی بگم من هنوز کار نداشتم اینجا چیکار میکردم نمیدونم.

ولی کم نیاوردم و کلی از ایده فروش کاتن اسباب کشی تعریف کردم، کاش این کلمه استارتاپ رو اون موقع بلد بودم وکلی باهاش جولان میدادم.

این دوره با اینکه خیلی سطح بالا و سنگین بود و تو سطح من نبود ولی حضور در کنار این افراد به من اعتماد به نفس خوبی داده بود و هم اندیشی و بازگویی تجربه های این همه آدم باتجربه بالا برای من کلی نکته و درس داشت.

بعد از این کلاسها مثل ورزشکاری که خودش رو آماده مسابقات میکنه دیگه آماده شدم که برم تو گود برای مسابقات واقعی.
قرار نبود یه مغازه ساده فروش کارتن خالی باشیم، چشم انداز ما یه فروشگاه تخصصی لوازم بسته بندی و پایه گذاری یه کارنو توی مملکت بود، پس برای شروع کار اول باید یه اسم انتخاب میکردیم.

برای این کار کلی اسم انتخاب کردم، هرچی ترکیب اسم که هم توش کارتن باشه هم یه مفهومی رو از اسباب کشی انتقال بده به مشتری، با هم ترکیب کردم.

آخرش رسیدم به ” کارتن کالابر ” ، که هم کلمه کارتن رو داره و هم مفهوم جا به جایی که اتفاقا هر جابه جایی رو میتونست در بر بگیره نه فقط اثاث کشی.

نام کارتن کالابر رو با فونت های مختلف نوشتم تا ببینم کدوم مدل قشنگ تر میشه.

برای لوگو، گفتند کار تو نیست و بده طراح این کار رو بکنه، ولی راستش هزینه طراحی حدودا به اندازه اجاره یک ماه مغازه بود. تصمیم گرفتم خودم دست به کار بشم ولی چیزی از طراحی و گرافیک نمیدونستم، شرکت های مختلف خارجی رو که تو زمینه حمل اثاثیه منزل یا فروش کارتن اسباب کشی بود رو بررسی کردم و با ترکیب دو لوگوی مختلف به لوگوی امروز کارتن کالابر رسیدم.

بعد اینکه اسم و لوگوی کار مشخص شد ، حس عجیبی داشتم خیلی جذاب بود، انگار صاحب یه فرزند شده بودم که وظیفه بزرگ کردنش رو دارم.

” کارتن کالابر ” شده بود فرزندم پس باید براش شناسنامه می گرفتم ، رفتم دنبال کار ثبت برند کارتن کالابر
قدم بعدی پیدا کردن محل کارتن کالابر برای فروش کارتن اسباب کشی بود. برای این کار چندتا نکته رو باید در نظر میگرفتیم.
اول اینکه نمی شد تو یه جای کوچیک شروع به کار کرد چون کارتن خالی و پلاستیک حبابدار که از عمده ترین محصولات بسته بندی اثاثیه هستند حجیم و جاگیر هستند.

دوم اینکه کارتن اثاث کشی کالای جدیدی بود و حتما خیلی ها تا از نزدیک تفاوتش با کارتن چیپس و پفک رو لمس نمیکردند، حاضر به خرید نبودند. پس نمی شد فروش کارتن اسباب کشی از یه انبار و تلفنی باشه.

سوم اینکه چون معلوم نبود کارتن فروشی ما کارش میگیره یا نه، نمیشد یه مغازه با اجاره بالا تو شمال شهر رو براش در نظر بگیریم.

بعد از بررسی های زیاد و در نظر گرفتن همه جوانب جای فروش کارتن اسباب کشی ما مشخص شد.
یه مغازه توی بازار سنتی ستارخان !

چندتا حسن داشت اینجا، اول اینکه نزدیک کرج بود که کارتن سازی اونجا قرار داشت، بار کارتن سریع و ارزان دستمون می رسید. دوم اینکه مسیر دسترسی اتوبانی اون برای کسانی که میخواستند خودشون حضوری کارتن اسباب کشی از ما بخرند عالی بود و نیاز به صرف زمان نسبتا کمی برای رسیدن به ما از هر نقطه شهر بود،
سوم داشتن پارکینگ بزرگ کنار مغازه مزیت مهمی توی شهر بدون جای پارک تهران بود، خصوصا که شاید چسب کارتن و سلفون مبلی کوچیک باشن و بشه توی یه کیسه به مشتریمون بدیم ولی دیگه کارتن و نایلون ضربه گیر رو نمیشه توقع داشته باشیم دو تا کوچه با خودشون بکشن تا به ماشینشون برسند.

قرارداد رو بستیم و حالا دیگه رفتیم توی اولین خونه کارتن کالابر که قرار بود اولین فروشگاه لوازم اسباب کشی در ایران باشه.
طراحی و سایزبندی کارتن ها رو از یکی از بزرگترین شرکت های آمریکایی که در زمینه فروش لوازم اثاث کشی فعال بود الگو برداری کردیم، با خودمون فکر کردیم اونها سالهاست توی فروش کارتن اسباب کشی فعال هستند و بهتره پامون رو جای پای اونها بگذاریم.

این الگوها به کارخانه کارتن سازی داده شد تا کارتن ها رو تولید بکنند.

برای تهیه سایر ملزومات بسته بندی راهی بازار بزرگ شدم.

دوست داشتم هرکاری به بهترین نحو انجام بشه و روی هر کاری حساس بودم. یه روز فقط توی بازار بزرگ تهران چرخیدم تا ببینم چه چیزهایی توی بازار هست که به درد کار اسباب کشی بخوره و محل پخش اونها کدوم راسته بازاره، بعد توی خونه اون اطلاعات رو دسته بندی کردم و به یه سری اجناس که برای کار اسباب کشی مناسب بود رو مشخص کردم.

اجناس مناسب کار بسته بندی که مشخص شد یه روز رفتم و نمونه های مختلف اون توی بازار رو تهیه کردم، مثلا اگه دستگاه چسب کِش می خواستم رفتم چند مدل و چند برند مختلف رو خرید کردم، اونها رو توی خونه امتحان و بررسی کردم و با نقاط ضعف و قوت اونها آشنا شدم.

حالا دیگه نوع جنس و برند مناسب انتخاب شده بود و فقط باید میرفتم خرید میکردم.

دوباره رفتم بازار، این بار یه کالای خاص که انتخاب شده بود رو از هرکی می شد قیمت گرفتم.

در خرید سه چیز برام مهم بود، جنس با کیفیت، با قیمت مناسب، از آدم درست و حسابی یا به قول بازاری ها کاسب واقعی بخرم.

شاید باورتون نشه الان که سالها از اون روزا میگذره من با همون افرادی که از اول خرید لوازم بسته بندی شروع کردم دارم کار میکنم و باهاشون رفیق هستم.

حالا اسم داشتیم، مغازه داشتیم، جنس هم داشتیم.
ولی مشتری نه
تازه ب بسم الله بودیم !

طبیعی هم بود توی این تهران بزرگ کی می دونست کارتن کالابر کجاست و قراره کارتن اسباب کشی بفروشه ؟!
یادمه وقتی تازه شروع کرده بودم بعضی مردم در رو باز میکردن و با تعجب میپرسیدن اینجا چی میفروشید ؟!!

من هم میگفتم ما اینجا فروش کارتن خالی برای اثاث کشی و یه توضیح مختصر و مفید میدادم، می خندیدند و می گفتن چه جالب ولی بیشتر به نظر میومد تو دلشون میگفتن بشین تا بفروشی بچه جون

کسی کارتن کالابر و کارتن اسباب کشی رو نمیشناخت.

فروش کارتن اسباب کشی نه تنها یک کار جدید بود بلکه استفاده از کارتن و سایر لوازم تخصصی برای اسباب کشی در ایران یک فرهنگ جدید بود که برای جا افتادن نیاز به تلاش فراوان، خلاقیت در معرفی محصولات و از همه مهمتر صبر ایوب داشت.
باید تبلیغ میکردم و کارتن کالابر رو به همه معرفی میکردم ولی کجا و چطوری !!

هرچی روش تبلیغی بود رو لیست کردم. روزنامه، سایت، پیامک، تلفن هوشمند، پیک های تبلیغی، بروشور، تراکت، بنرو ….
شروع کردم به فعالیت وامتحان همه اونها، راهی به جز سعی و خطا نداشتم، معلوم نبود توی کار ما کدوم روش کاربرد داره. تنها کاری که ازم بر میومد این بود که مشتری ها رو رصد بکنم که چه جوری با من آشنا شدند و قدرت هر روش رو بررسی بکنم.

خیلی سخت بود هزینه هزینه هزینه ، بدون برگشت.

ما که اون موقع درآمدی نداشتیم فقط باید از جیب پول میگذاشتم.
مشکلات فروش کارتن اسباب کشی زیاد بود.

نوع کار جوری بود که هرکی تبلیغ مارو میدید و با کارتن کالابر آشنا می شد لزوما خرید نمیکرد و فقط در صورت اسباب کشی به ما مراجعه و مشتری کارتن فروشی ما می شد، این یعنی درصد جذب افرادی که با کار فروش کارتن نو آشنا می شدند به نسبت سایر مشاغل خیلی پایین بود.

از طرفی هر چقدر هم تلاش میکردیم تا با محصول با کیفیت، اخلاق خوش، خدمات جانبی مناسب رضایت مشتری رو جلب بکنیم، مشتری راضی ما تا اسباب کشی بعدی سراغی از ما نمی گرفت، و این یعنی زمان بازگشت مشتری راضی در کارتن کالابر و خرید مجدد سالها طول میکشید و تنها دلخوش به لطف دوستانمون در معرفی کارتن کالابر به سایر دوستانشون بودیم. شکر خدا همین رضایت دوستان از مجموعه کارتن کالابر و مراجعه های بعدی خودشون و از همه مهمترمعرفی ما به دوستان خود در سالهای بعد و بحرانی شرایط اقتصادی نجات بخش مجموعه نوپای ما بود.

نکته مهم دیگه این بود که کار فروش کارتن خالی از نوع کارهایی نبود که بشه چند برابر قیمت خرید، کارتن فروخت، ما از اول هم بنا رو گذاشتیم روی سود کم و فروش زیاد و تا وقتی مشتری زیاد نمی شد سود هم معنی نداشت.

به خاطر همین تک و توک مشتری هم که به ما مراجعه میکرد پاسخگوی هزینه های تبلیغی نبود چه برسه به اجاره و شارژ و …

ولی خب کاری بود که باید می کردیم و هرچی در میاوردیم خرج میکردیم هیچ، کلی هم از جیب خرج تبلیغات و معرفی کارتن کالابر و کار فروش کارتن اسباب کشی کردم.

چند سال پیش که جامون تنگ شده بود و باید یکسری از این پیک های تبلیغاتی که توش کارتن کالابر رو تبلیغ کرده بودیم و جهت آرشیو نگه داشته بودیم دور می ریختم وقتی روی کاغذ حساب کردم دیدم اگه اون پول رو همون موقع به قیمت روز خودش سکه طلا خریده بودم الان باهاش هزینه خرید سرقفلی مغازه ای که توش بودم رو میتونستم بدم !
حدود دو سال از شروع به کار کارتن کالابر گذشته بود هنوز به درآمد زایی نرسیده بودیم ولی از روند کار و باز خوردهایی که از مشتری ها میگرفتم دیگه مطمئن شده بودم کار فروش کارتن اسباب کشی و لوازم بسته بندی یک حرفه جدید در آینده خواهد بود.

تازه داشتیم از نقطه سر به سر رد میشدیم که شد آنچه نباید میشد !
داستان تحریم ها پیش اومد دلا شروع کرد به بالا رفتن کرد و از 1000 تومان رسید به حدود 4000 !
در این روند همزمان چند اتفاق منفی افتاد

اول از هم مشتری ها چون درآمدشون ثابت بود و هزینه ها زیاد شده بود یجورایی انگار درآمدشون کم شده بود و توی خرج کردن بیشتر حساس شده بودند. خصوصا برای خرید کارتن نو که در نظر اول یه کار غیرضروری به نظر میاد.
دوم اینکه هزینه های مجموعه مثل اجاره مغازه ، هزینه های تبلیغی و …. هم رفت بالا

سوم اینکه خود کارتن و لوازم بسته بندی گرون شدند و مجبور بودیم پول بیشتری برای خرید همون اجناس سابق بدیم و نیاز به نقدینگی بیشتری داشتیم و از طرف دیگه دیگه نمیتونستیم درصد سود سابق رو روی اونها بگیریم و مجبور بودیم از درصد سود خودمون کم بکنیم تا بازار نوپای فروش کارتن اسباب کشی رو از دست ندیم !

چهارم اینکه به تدریج اجناس با کیفیت بالا بدلیل اینکه عموما خارجی بودندن خیلی گران شده بودند و در بازار کم کم حذف شدند و اجناس ایرانی جایگزین هم متاسفانه کیفیت مطلوبی نداشتند.

پنجم اینکه به همه مشکلات بالا رکود اقتصادی خصوصا بازار ملک و جا به جایی رو باید اضافه کرد !

همه اینها ما رو با یک چالش جدی رو به رو کرده بود. شرایط اقتصادی جوری بود که کسب و کارهای قدیمی و جا افتاده به مشکل بر خورده بودند چه برسه به کارتن فروشی ما که تازه داشت تاتی تاتی راه میرفت

سرتون رو درد نیارم خیلی سختی کشیدیم تا از اون شرایط گذر کنیم، بعد از چند سال که دوباره داشت آب زیر پوستمون میرفت و فکر وخیال به سرمون زده بود که شعبه دوم فروش کارتن اسباب کشی خودمون رو بزنیم دوباره همون اتفاق افتاد این بار نه تو دولت پاکدستان که تو دولت تدبیر وا مید دلار از 4000 رسید به 12000 و دوبار همون مشکلات تکرار شد البته این بار بدلیل تجربه ای که کارتن کالابر پیدا کرده بود این بحران رو راحت تر مدیریت کردیم و از سر گذروندیم ولی دیگه ازسرمون شعبه زدن خارج شد و به فرصتی دیگه موکول شد.

دیگه اینجا ایرانه و فرقی نمیکنه چه دولتی سر کار باشه اگه قرار باشه وصل نباشی و بخوای سالم و منصفانه کار کنی ، باید درجا بزنی ، مثل ما !

به هر صورت با همه مشکلاتی که کارتن کالابر از سال 88 تا امروز از سر گذرونده الان در خدمت شما دوستان هستیم.
امیدواریم بتونیم با کارتن اسباب کشی، لوازم بسته بندی، مشاوره ها و پیشنهاداتی که به شما میدیم تجربه اسباب کشی رو برای شما راحت تر، سریعتر و ایمن تر بکنیم .

ببخشید خسته تون کردم، دیگه داستان های خودم و کارم تمام تموم شد و وارد داستان اسباب کشی میشیم

جستجو

نوشته های تازه

فهرست مطالب